علیرضا ذیحق
آنا وطن
بیرعسـگرم أل اوزموشـم جانیـمدان
وطن خاطـیرینه، ائل خاطیرینه
بولبولکیمی قیشقهرینی چکمیشم
چمن خاطیرینه، گول خاطیرینه
علیرضا
ذیحق
چکه چکه های سایه ا ت
با آفتاب می بارید و نگا هم بی شکیب
قاب می گرفت
خیسی های آسفالت را
باهمه ی عریانی ها.
آیلا گورِِل/ ترجمه : علیرضا ذیحق
فراموشت نکردم
برای فراموش کردنت
آنقدرها عاقل نبودم ،
هرکاری راکردم!
ادامه مطلب ...
ترجمه ی اشعاری از رقیه کبیری ( شاعر آذربایجانی )
از مجموعه شعر " تب ام را بگیر تبریزم "
ترجمه : علیرضا ذیحق
ادامه مطلب ...
علیرضا ذیحق
جیره
وقتی که هر زایشی را
افولی هست
فاصله هیچ مهم نیست
تا بجنبی
میلاد و مرگ
کنارهم جا می گیرند .