علیرضا ذیحق
غریبانه
داستان کوتاه
دوست من ...مشکلی که هست این است که من عادت به نوشتن ندارم . فقط
عاشق نوشتن ام . لحظه هایی هستند که نمی توانم ننویسم . اما وقت هایی هم است که هر
چقدر زور بزنم مغزم و به تبع آن دست ام
حتی یک کلمه را به سفیدی تن کاغذ نقش نمی زند . نویسنده بودن سخت است .
باید بگردی و در سفر باشی ودر افت و خیزروزانه ، با مردم بجوشی . ساکن بودن و جم
نخوردن با نویسندگی در تناقض است .
ادامه مطلب ...
علیرضا ذیحق
عتیق
ورق ورق راه را
با میا ن بری از عهد عتیق
تاستیغ وَهم پیمودم و در سیلابی که
نوح را با خود می برد
بی نغمه رقصی دیدم
با برگ زیتونی به نوک
راز مغروقی بشارت مردگان.