علیرضا
ذیحق
غرور و تعصب
داستان کوتاه
غر که زد خنده از لب «سیما» پرید. کلمات تا مغز استخوان نیشاش زد. بی دست و پا نبود. کنیز زرخرید هم نبود. اما مرد سینه پف کرد و پیش آمد. هلش داد و پوست تخمهی تو دهناش را تف کرد تو چهرهاش. سیما نگاه کرد. ناباور بود. کسی که روزی مهرش را به دل داشت، خاکسترنشیناش میکرد. مرعوب نشد.
علیرضا ذیحق
داستان حسین کرد شبستری
روزگار اگر خوش است و اگر ناخوش ، اوّل به نام آن خدائی که هیجده هزار عالم در فرمان اوست ، دوم بنام حبیب او محمد (ص ) وسوم به نام علی ابن ابی طالب .عهد ، عهد شاه عباس جنت مکان است و دوره ، دوره ی لوطی گری . شاه عباس سیصد وبیست پهلوان دارد ویکی هم " مسیح تبریزی " است . قد چون چنار و سر چو گنبد دوّار .تا تیغ می اندازد و می گوید یا علی مدد ، سر تا جگر گاه به یک ضربت می شکافد و اژدها صولتیست که قرینه ندارد .
خوی ناغیل لاری:
رئیحان قیزی آذر
قدیم تاریخ ، " جان " آددی گؤزل بیر مملکت واریدی. او مملکت ین "بَی" آدیندا قَدَر قودرَت دی بیر شاهی واریدی کی هئچ اوغلو اولموردی. شاه تصمیم توتور مونَججیم لردن کؤمه ی آلا و اوننار تاس آتیب کیتاب آچاننان سورا، هامیسی دئدی لر : " چاره سی تزه دن ائو له نمَح دی وبو دَفه تاس گؤرسه دیر کی ختمن اوغلوز اولاجاخ ."
اسطوره که بازتاب تفکر انسان دربارهی هستی و جهان است با بنمایههای افسانهای و با بادبانهای برافراشتهی خیال، سفری به مافوق الطبیعه را با گریز از واقعیت پی میگیرد که در آن تصویری از اخلاق و دین را با زندگی و ماهیت آن پیوند میزند. اسطوره با ریشه در زبان، سیال گونه عصرها را درمینوردد و با همهی سحرانگیزیاش، تاریخ را متبلور ساخته و سرمشقی راستین برای رفتار انسان میشود. رفتاری که در جوامع نوین نمودی پررمز و راز دارد و فهم مضامین اسطورهای آن به دشواری امکانپذیر است.
خوی ناغیل لاری :
سوت گؤلی
آللاه هامینی یامان گؤزدن قوروسون وهئش کیمین دیرناغینا داش دَیمه سین . گونلرین بیرین ده " اَسو ، قسو " آدین دا ایکی قارداش واریدی . بونلاری اکیب دوغان یوخودی وهامی دئیه ردی کی اونلار حامیله بیرآغاج دان دوغولوبلار. بیر آغاش کی اونناری دوغمامیش ، ایشیغی هریئره دوشوردی . قوجالار دییه ردیلر بو آغاجی ملیک ممَد اؤزونن ایشیخلی دونیادان گتیرمیشدی واُسونان قسو نو دوغاننان سورا، اؤزایشیقی نان اَلوولانیب یانمیشدی.