مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

مکتوبات / حکایت عشق / یادداشتی از علیرضا ذیحق


http://s3.picofile.com/file/8208339784/zihagh.jpg مکتوبات / یادداشتی از علیرضا ذیحق


حکایت عشق


کتابی داشتم که سی سال تمام برایش زحمت کشیده بودم . در مورد قصه های زادگاه ام بود . در طی سالیان آن قصه ها را از مخزن سینه ها بیرون کشیده و در چهارصد صفحه تنظیم کرده بودم . سپردم دست ناشر و بعد از 6 ماه مجوز چاپ و پخش آن صادر شد . اما با سی صفحه و اندی حذفیات . انگار که بخواهی میوه های یک درخت را  همه گاز بزنی . هرجا که دلشان کشیده بود چند خطی را خط سیاه کشیده بودند . مثل دندانهایی که کرم افتاده باشد دندان سالمی باقی نمانده بود . دلیل اش هم این بود که چرا درقصه ها یک بابایی  زمانی عاشق شده و یا کلامی از عشق گفته است .

رجوع کردم به عرق ریزی ها ی روح و عمری که پایش داده بودم . از چاپ آن منصرف شدم . مدتی بی خیال اش بودم که ناشر قانع ام کرد به همین اندک ضایعه کفایت کنم که اگر اینها نیز چاپ نشوند شاید در این بلایی که سربازار کتاب آمده و در اقلیم حافظ و سعدی ، بعضا تیراژ واقعی کتابها از دویست نسخه تا پنجاه نسخه تنزل یافته است ، هرگز چنین فرصتی دست ندهد . کتاب چاپ شد و اما با حذفیات و اصلاحاتی که ذکرش رفت . اما دل ام نیامد که این بچه ی سقط شده ، همیشه انگ ناقص الخالقه گی بپذیرد و ناچار نسخه ی الکترونیکی آن را تمام و کمال و به رایگان در اینترنت گذاشتم . اکنون دل ام قرص است که  عشق را در حجره ی تنگی جا نگذاشته ام .


31/2/93