مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

نامه ای از علیرضا ذیحق

  

با سلام و درود به ... عزیز

حس ات را می فهمم و درک مسائلی که گفتی برایم هیچ سخت نیست . به قول بهرنگی " هدف رفتن است و نه رسیدن واین کلاف سردرگم راه به جایی نمی بَرَد." اما خیلی ها با همه ی اینها ،  سرشار حظی اند که از ندانستن نشأت می گیردو اصولا عادتی به فکر کردن ندارند .  لبریز قصه هایند و با آدم و حوا و هبوط  و مرگ و رستاخیز، کیفورلحظه هایند.  " نیکوس کازانتزاکیس" می گوید : " قلم مو ورنگ در دست شماست . این شما هستید که بهشت را می کشید و وارد آن می شوید ." 

 با سلام و درود به ... عزیز

حس ات را می فهمم و درک مسائلی که گفتی برایم هیچ سخت نیست . به قول بهرنگی " هدف رفتن است و نه رسیدن واین کلاف سردرگم راه به جایی نمی بَرَد." اما خیلی ها با همه ی اینها ،  سرشار حظی اند که از ندانستن نشأت می گیردو اصولا عادتی به فکر کردن ندارند .  لبریز قصه هایند و با آدم و حوا و هبوط  و مرگ و رستاخیز، کیفورلحظه هایند.  " نیکوس کازانتزاکیس" می گوید : " قلم مو ورنگ در دست شماست . این شما هستید که بهشت را می کشید و وارد آن می شوید ." چیزی که خیلی ها قادر به نقش این رسم و خط ساده نیستند و" فکر" ، به رنجشان می افکند . فکری که خیلی ها فقط برای معاش  و آخرت و بهره ی بیشتر از غرایزبه کار می گیرند و تمام.وقتی خندیدن ، گریه کردن و عشق ورزی را از یاد می بریم ، می شویم یک آدم ناسالم وبه همین خاطر هم باید در زندگی دنبال آدمهایی باشیم که این سه اصل را فراموش نکرده اند . برای زندگی کردن باید جلو رفت و دنده عقب رفتن را کنار گذاشت که اگر چنین کنیم زهری است که هر لحظه می خوریم و اما حالیمان نیست .محمد جعفر مصفا را نمی دانم می شناسی یانه؟ وی کتابی دارد به نام " انسان در اسارت فکر" که در جایی از آن می گوید :" ببینید چه مقدار از فکرهایی که در ذهن شما جریان دارد واقعا لازم است و به درد زندگی تان می خورد و چه مقدار زائد و هوائی و پرت و پلا ؟ ... ما انسانهایی هستیم که به یک فوت از این رو به آن رو می شویم . یک تحسین و تمجید شما می تواند مرا نشئه کند و یک بی اعتنائی تان می تواند مرا بیچاره کند ....فکر عین ترس است . راه رهائی از اسارت فکر ، درک عمیق رنج ها و مصیبت هاییست که از فکر به بار می آید ... "

تو الآن در اوجی هستی که جایگاه والایی را در شعر و شعور به خود اختصاص داده ای واین چیز کمی نیست و  به یک معنی ، همه اش فضیلت عشق است و قدری دارد قَدَر. اما شاد بودن هم حق توست و اما کاریست که ماها کمتر بلدیم . ماها بیشتر دوست داریم که آه بکشیم وناله کنیم و اما همان لحظه ها را به عیشی درونی مبدل نسازیم . این یعنی خاصیت انسان است و فقط کمتر آدمیانی هستند که راز برون رفت از این بن بست را بلدند و کامیابی را می فهمند و حداقل  اعتراف می کنم  من یکی که هرگز بلد نبوده ام . اگرعشق نوشتن نبود شاید قید هستی را هم زده بودم و اما خوشبختانه این ارضا ء معنوی توانسته که سرپا نگه  ام داردو می دانم که تو هم کم و بیش مثل منی... اما از مادر گفتی و اما شاید باور نکنی که با رفتن مادر ، آدم حس می کند مثل درختی بی ریشه است و عینهو علف هرز. پدر ، مهم است و اما مادر حساب اش سواست .تاهست هم نفس اش باش که دریغ اش تا همیشه با آدم می مانَد. برای من که چنین بود.تنهایی  هم، درد بزرگ عصر است وبا همه ی تن ها نیز، آدمی گاها تنهاست . در افسانه  ها ی آذربایجان سخن از " همزاد " می رود واین ،با هم سری و هم صدایی فرق می کند. اصل همزادی درقصه ها،همنوایی است وتبلور  یک موسیقی درونی  ،که به روح ادمی ریتمی  خوشاهنگ می بخشد .   همان آب حیاتی که خضر ، بیهوده در دل سیاهی ها دنبال اش می گشت وما آیندگان ، سرگشتگی اش را  با پایانی خوش، قصه اش کردیم که از خود ، وحشت نکنیم.

 باز برایم بنویس!

 بادوستی

علیرضا 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.