مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

نقد داستان " زنی به نام اتش "، تازه ترین کتاب منتشرشده از علیرضا ذیحق/ شهریار گلوانی

http://s4.picofile.com/file/7817484294/Imager.jpg


نقد  داستان " زنی به نام اتش "*

شهریار گلوانی


زنی به نام آتش حکایت دراما تیک خانواده ای است که سه نسل در آن جان یافته و ایفای نقش کرده اند . نسل اول پدر و مادر لیلا همسر آراز. نسل دوم لیلا ، آراز ، آتش ، آرمان ،سوزان و بهرام . نسل سوم افسانه و روشن فرزندان آراز و لیلا . پدر لیلا فعال سیاسی که فعلا وانمود می کند از گذشته دل کنده در صورتی که هنوز به فعالیت های مخفی ادامه می دهد و بر سر آرمان اش باقی است .

http://s4.picofile.com/file/7817484294/Imager.jpg


نقد  داستان " زنی به نام اتش "*


شهریار گلوانی


زنی به نام آتش حکایت دراما تیک خانواده ای است که سه نسل در آن جان یافته و ایفای نقش کرده اند . نسل اول پدر و مادر لیلا همسر آراز. نسل دوم لیلا ، آراز ، آتش ، آرمان ،سوزان و بهرام . نسل سوم افسانه و روشن فرزندان آراز و لیلا . پدر لیلا فعال سیاسی که فعلا وانمود می کند از گذشته دل کنده در صورتی که هنوز به فعالیت های مخفی ادامه می دهد و بر سر آرمان اش باقی است . مردی که معتقد است مرگ برای همسایه خوب است . مردی که عشق نخست اش را فدای آرمان اش کرده است .آرمانی که رنگ و بوی مصدقی دارد . مادر لیلا که موضع سیاسی پاسیف دارد اما وقتی حرف می زند مثل یک تحلیل گر سیاسی با دانش رواکاوانه حرف می زند . آراز و لیلا که هردو عاشق هنراند . آراز نقاش و مجسمه ساز است . روح توفانی و مالیخولیائی دارد . پس از ازدواج و تولد دوفرزندش وقتی برای انجام مأموریتی به خطه ی جنوب می رود باز نی به نام اتش آشنا و رابطه برقرار می کند و بعدا پشیمانی و احتمالا عذاب وجدان باعث می شود به سفر در دور دنیا دست بزند تا روح اش آرامش پیدا کند . آتش هم به قونیه می رود تا با سیر و سلوک عرفانی از بار گناه اش بکاهد . لیلا که مسؤولیت بزرگ کردن بچه ها را بر دوش دارد پس از فرستادن افسانه نزد آرمان و رو آوردن او به حرفه ی مانکنی خود نیز در چند فیلمی که بهرام کارگردانی اش می کند هنرنمایی می کند و شهرت بسزایی به هم می زند . بهرام که عاشق لیلا ست جرأت ابراز عشق خود را به لیلا ندارد و سوزان واسطه ی رساندن پیام می شود که با امتناع لیلا راز عشق بهرام پوشیده می ماند و از طرف دیگر لیلا و آتش باهم دیدار و گفتگو می کنند و آتش ، لیلا را از برگشتن آراز مطمئن می کندو در پایان با بازگشت آراز همه چیز به خوشی و خرمی تمام می شود اما خودکشی بهرام به خاطر لیلا کام همه را تلخ می کند .

علیرضا ذیحق ، این داستان 52 صفحه ای را از زاویه ی دید اول شخص مفرد ( لیلا ) روایت می کند . یکی از کارکردهای راوی اول شخص مفرد ، برجسته نمودن تنهایی و انزوای شخصیت ( فرد ) است . علیرضا از این ظرفیت راوی "من" در داستان استفاده می کند . که در آن تنهایی و انزوای شخصیت اصلی قصه ، لیلا ، در تقابل با سایر شخصیت های قصه ، ظهور و برزو بیشتری بیابد . راستی قصد وی از این کار چیست ؟

واقعیت این است که نقدم را مستقل از شخص نویسنده پیش خواهم برد زیرا هر اثر هنری پس از خلق شدن از آفریننده اش جدا می شود ، دیگر وابستگی چندانی به او ندارد . زیست ِ نا وابسته ی خود را تداوم می بخشد . نقش و کارکرد ی عینی ایفا می کند که لزوما مطابق با اهداف و نیت خالق اش نیست . ویژگی برجسته ی یک اثر هنری با کیفیت بالا و ماندگار در آن است که مخاطبین اش را به فکر وادارد ، به برداشتهای مختلف دامن زند و افراد را تشویق کند که درگیر بحث و جدل بر سر برداشتهای شخصی یا جمعی خود شوند . این از ویژگی های مثبت داستان های ذیحق منجمله این داستان اوست .

قبل از هر چیز لازم است خاطر نشان کنم زنی به نام اتش قابلیت تبدیل شدن به داستانی حجیم را داشت زیرا روایتی درهم تنیده و چند لایه است . اما ضرورت هایی چند مانع این کار شده است . لذا از پرداخت به این نقیصه در می گذرم و به بازنمایی تداوم  پیگیر سنت – مدرنیته که جان سختانه در لایه های شکاف دار موجود در سراسر داستان رسوخ می کند می پردازم .

البته تذکر این نکته هم ضروری است که همواره بین نیت خواسته و دانسته ی خالق اثر هنری با معنای عمیق تر اثر شکافی وجود دارد . پرداختن به این شکاف در نقد اثر هنری مهم است . در نقد هنری پرداختن  به بخش خود آگاه ذهن هنرمند کار شاقی نیست . مهم پرداختن به تأثیرات عینی اثرهنری ، پرداختن به نیمه ی نا خود اگاه ذهن هنرمند است که حتی روشن کردن اش از دست خود هنرمند ساخته نیست .

نخستین لایه ی موجود در داستان لایه ی هویت عاشق است . جسم های خندان ِ چند لایه در صفحات نخست داستان به تدریج وارد صحنه می شوند و به تدریج با دگردیسی مرحله ای ، تکامل نهایی خود را در مسیر سعادت و خوشبختی طی می کنند . در همین مسیر با معظلات روانی ، جنسی و جنسیتی کاراکترها برخورد می کنیم . قهرمان و ضد قهرمان موجود در داستان در قالب سنت – مدرنیته خود را در تک – تک کاراکترها می نمایاند .

علیرضا در این کتاب با بیان تناقضات درونی لیلا و آراز نشان می دهد که چرا و چگونه مرتبا سنت پیروز می شود و با شیطان خواندن آتش ، جسم و زن ، زنانگی و جسمیت خندان در قربانگاه اخلاق فدا می شود . او خود آگاه – ناخود آگاه نشان می دهد ، چگونه کاراکترها به خاطر ناتوانی از چیرگی بر هراسشان از زن درون یا زن واقعی و نیز هراسشان از مرد ماجراجو و لذت پرست درونشان ، بخاطر ناتوانیشان از دستیابی به فردیت جنسیتی زنانه و مردانه ی مدرن و عبور از لذتهای ژوئیسانس(خوشی درد آور در معنای لکانی ) نارسیستی نابالغانه ی ایرانی و بخاطر اسارتشا ن در نگاه و رابطه ی شیفتگانه – متنفرانه با پدر و مادر خیالی سنت و عشق مطلق عارفانه محکوم بدانند ، آخر به پیرمرد و پیرزنان خنزر پنزری بوف کوری و حامی سنت تبدیل شوند .

نکته ی جالبی که می توان در این داستان به آن برخورد روابط سه گانه ای است که اساس این داستان و در حقیقت سناریوی اصلی آن است . روابط دوگانه ی میان فیگورهای داستان یا جدلهای درونی هرکدام از فیگورها را نیز می توان ذکر کرد . ضمنا می توان با با کمک نگاه یونگ و رانک رابطه ی لیلا و بهرام با زن و مرد درون اش یا با سایه ی خویش و خود خویش را کاوید .البته می توان یکایک فیگورها را جداگانه نقد کرد ، برای مثال نگاه مالکانه ی آرمان به عشق و معشوق اش از آن رو که بر بستر مثلث ارتباطی ادیپالی و درک رابطه ی متقابل میان اجزای این بازی و دیسکورس ایرانی و غربی ، درک بهتر و جامع تر همه ی حالات و فانتزی های انسان ایرانی گرفتار بحران مدرنیت – سنت و حتی درک عمیق تر نگاه بهرام به عشق میسر است ، پیوستگی گسترده ی نگاه وی بسان اجزای یک دیسکورس و فیگورهای یک ماتریکس و بازی نارسیستی شیفتگانه – متنفرانه چشم اندازهای دیگری از کتاب را می نمایاند .

نگرش علیرضا به روابط مثلثی یا سه گانه ی ادیپالی و مشکلات این گونه روابط یکی از موضوعات پایه ای داستان وی می باشد . در نگاه روانکاوی از فروید تا به امروز این اعتقاد باقی مانده است که روابط سه گانه ی ادیپالی و حالات احساسی دوسویه ی آن و نیز ضرورت عبور از آن و ورود به روابط دو طرفه ، از موضوعات بنیادی رشد و بلوغ انسان و نیز از مشکلات روابط انسانی و پیش شرطهای بلوغ انسانی است . تنها در طی زمان معنا و تفسیر این روابط تغییر کرده است و از اودیپ فرویدی تا نارسیسم کوهوت و سوژه ی تثلیثی لکانی راهی طولانی طی کرده است . اساس مثلث ادیپالی را درگیری عشقی – جنسی میان یک معشوق و دو رقیب تشکیل می دهد . برای نمونه پدر لیلا و ایدئولوژی و عشق نخستین اش . آراز و لیلا و آتش . آرمان و معشوق و معشوقِ معشوق اش. هرگاه که شخص وارد یک مثلث احساسی ، چه مثلث درگیری عشقی میان دو معشوق و یا درگیری میان اشتیاق به مدرنیت و اشتیاق به سنت و غیره شود ، چنین فردی در هر حالت مثلث ارتباطی دیگر و نیز هر درگیری عشقی و عاطفی عمیق ، دیگر بار دچار ترسها و حالات و احساسات دوسویه ی ادیپالی و هراسهای اختگی و امیال وحدت نارسیستی نابالغانه با عشق و معشوق می شود و نمی تواند از بحران اش عبور کند و یا به یک عشق بالغانه و به جهان فردی خویش دست یابد ، زیرا هر تلاشی توسط این هراسهای اختگی و احساسات گناه از یکسو و از طرف دیگر تصویر عشق و وحدت نارسیستی و خیالی با عشق اخلاقی که در برابر او هیچ عشق واقعی توان مقابله ندارد ، شکست می خورد . چنین انسانی در یک ساحت خیالی و اسیر میل وحدت نارسیستی و رابطه ی شیفتگانه – متنفرانه باقی می ماند و این گونه هر رابطه اش به طور عمده به شیوه ی نارسیستی ثنوی خواهد بود و برای مثال زن ستیز و یا شیفته و اسیر نگاه زن و یا مرد معشوق می شودو نمی تواند با عبور از نگاه شیفتگانه – متنفرانه و با دست یابی به جهان سمبلیک و ارتباط تثلیثی فردی به عشق چند لایه و توانایی دیدن چند لایگی خویش و معشوق دست یابد و یا به گذار از بحران مدرنیت – سنت با تلفیق نگاه مدرن در جهان سمبلیک و تثلیثی خویش بسان سوژه دست یابد و همزمان بسان سوژه به پاکسازی و نوزایی فرهنگ گذشته اش دست زند . آنگاه است که لیلا و یا بهرام و نیز حتتا آرمان بسان انسان فانی و سوژه ی دولایه نمی تواند در جهان سمبلیک اش و در روابط عشقی و اجتماعیش ، از ضلع سوم که همان قانون است ، به خویش و تمنا هایش و روابط اش بنگرد و آنها را نقد کند و تکامل بخشد .

داستان زنی به نام اتش ، جدا از بحث شیوه ی روایت و منظر تکنیکی ، داستانی خواندنی و زیباست .

-------------------------------------------------------

·        * زنی به نام آتش ، علیرضا ذیحق ، چاپ اول : 1392، نشر شعر سپید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.