مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

نیلوفر پیشگو / داستان کوتاه / علیرضا ذیحق


 

 

 


علیرضا ذیحق

 



نیلوفر پیشگو

داستان کوتاه
"یکی تو زندگیش هس که مادرش نیس. سن و سالش به او نمی خوره . اما عجیبه که ستاره ها می گن هنوز...بله درسته! پای یه زن در میونه واما شوهرت هنوزعاشقته . دلْ نگرون نباش. جادو جنبل و این جور کاراست . ..


 

 

 


علیرضا ذیحق

 




نیلوفر پیشگو


داستان کوتاه

 

"یکی تو زندگیش هس که مادرش نیس. سن و سالش به او نمی خوره . اما عجیبه که ستاره ها می گن هنوز...بله درسته! پای یه زن در میونه واما شوهرت هنوزعاشقته . دلْ نگرون نباش. جادو جنبل و این جور کاراست . .. من جور می کنم .اسم مادرت لطفا ... فامیلی شو نپرسیدم فقط اسم کوچک ... این زن غریبه نیس. یه نسبتی بین او و شوهرته ...با اون صراحت که تو میگی من نمی تونم بگم .کمی شلخته و به نظر خل و چله ...ممکنه حدست درس باشه و اما همون اول گفتم که تو کاریت نباشه . جلوی اشکاتو بگیر و اینهمه بغض نکن .همین امشب با یه انرژی مثبت ، کارش تمومه . .. یکی پشت خطه وباید بگم بای.  منتظر خبرای خوشی هستم که برام می گی ...الو بفرمائین ... هلند بفرما ... آره شناختم . چه خبر؟ ... آه خدارو شکر. من که گفته بودم به این جور مردا نباید رو داد و عینهو آشغال گذاشتشون دم در...  پس بالأخره آدم شده و میره سرکار. .. اما این ورق ها را که می چینم می بینم رابطه تون دُرَس نیس. مرتب سرِ هم غر می زنین و بچه ها هم از دستتون عاصی اََن... هرچن میره سرِکار اما باز با تو رو راس نیس. بیشتر اوقات هرچی درمیاره می بنده به نافش. آفرین ... همون الکل... تو فالش اما نشون میده که آخر سر رامت میشه .... نفر بعدی ... اوّل  صدای تلویزن رو پایین بیار ...لطفا فقط با تلفن صحبت کنین ... فرمودید که از فرانسه ... راستی چه صدای زیبایی... مگه می شود این زیبایی رو حس نکرد . ... دودلی و سریع نمی تونی تصمیم بگیری... دوستش داری و اما ازش کتمان می کنی... حتما هم از یه کشور دیگه س... بعضی وقتها شوخه و بعضی وقتا هم تو خودش... را بط هات را باهاش قطع نکن ... هرچن که من ازدواجت را سه چهار سال بعد می بینم اما اگه برجش عقرب و ترازو باشی زودتر هم می تونه اتفاق بیفته ... حالاکه برجش عقربه ، هیچ مشکلی نیس. سورپریز ای خوبی چشم انتظارشمان ... لطفا کمی یواش تر... گفتین که از ترکیه زنگ می زنین نه ؟... آها ایرونی هستین و تو استانبول زندگی می کنین . چقد هم بی لهجه صحبت می کنین . .. ستاره ها تو مه گم شده ان.. یعنی  یا یکی قهری. شایدم طلاق گرفتی و با خونواده هم یه مشکل جدی داری. ... اما حالا یکی هس که هواتو داره ... به نطر میاد که او هم از عشق و عاشقی کم آورده ویه جورهایی سنگ صبورِ هم شدین ... آینده ؟ ...  فردات کاملا روشنه و خونوادتم همین روزا کوتاه میان ... یه سفر می بینم . شایدم بری و زود برگردی ... آه چه خوب ؟ فردا که رفتین آنتالیا جای مارو هم خالی کنین ... می بوسمت حداحافظ... اتریش بفرما ... بله درسته ... آقای ...  قرار بود برین عمل قلب و سخت نگران بودین ... من که گفته بودم دعاتون می کنم و به انرژی های مثبت من ایمان داشته باشین ... خوشحالم که ساق و سالم باز تو جمع مایین .... این حرفا چیه ؟ خواهش می کنم اصلا به زبون هم نیارین ... مثه اینکه اشاره می کنن دو دقیقه بیشتر وقت نداریم و من حداحافظی می کنم و اما شما حرفاتونو بزنین و جواب من باشه فردا ،  همینجا ،همین ساعت  ، توهمین برنامه... صدات داره پخش می شه و لطفا سریع ... من خوشحالم و از خانم نیلوفر به خاطر همه یِ مهربونی هاش ممنونم . اگه او نبود ، حالا من نیز اینجا نبودم . ... راستی چقدخوشحالم که هنوز زنده ام ... و چقدر خوشبختم که می تونم در اینجا ، از خانم نیلوفر تشکر کنم... واقعا تبریک ...جراحی سختی بود و کرامت های این بانوی عزیز را  هرگز فراموش نخواهم کرد . آه که اگه مرده بودم الان هیشکی نبود تشکر های قلبی مرا تقدیم ایشون کند و پس من ، خوشبختم که شرمنده ی ایشون نیستم  ... "

 نیلوفر داشت از استودیو خارج می شد که مراد ، تهیه کننده ی برنامه جلوش سبز شد و گفت : " پس مراد ما رو کی میدی نامراد ؟... راستی منم خوشبختم که یه همچین استعدادی رو کشف کرده ام ؟ دوست داشتم که امشب را مهمون من باشی . چی میگی ؟ "

 مراد داشت خیلی صمیمی می شد که نیلوفر جا خالی داد و گفت :

" همون اول بهت گفتم که تا کارمو تو تی وی استار جور نکنی ، مراد بی مراد . آه که اگه برم تو اون  کانال چی ها که نمی شه ؟ این کانال لعنتی بیننده هاش همه ش مث خودت گدا گشنه و ندید بدیدن . اگه بین اون همه هرپیشه و خواننده ، فقط یه ستاره به تورمون بخوره که ماهی ده بار عاشق می شه و به عالم و آدم بدگمانه و فکر می کنه که همه بدخواهِشَن و باید روزی صدبار آنها رادار زد ، اون وقته که بیا دنبال مراد ، مراد خان ِ نامراد! "

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.