مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com
مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق)

نقل مطالب ترکی و فارسی این وبلاگ در مطبوعات، کتب و شبکه های اجتماعی با ذکر نام نویسنده بلامانع است. alirezazihagh@gmail.com

نظری گذرا بر دوکتاب : " غلام حیدر داستانی " و " حیدر بیگ ، پهلوان نامی اصفهان و ماه سمنبر"/ دکتر حسین فیض الهی وحید

 http://s8.picofile.com/file/8356369042/%D9%81%DB%8C%D8%B6_%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C.jpeg  دکتر حسین فیض الهی وحید


نظری گذرا بر دوکتاب :



" غلام حیدر داستانی " و " حیدر بیگ ، پهلوان نامی اصفهان و ماه سمنبر"



کتاب " غلام حیدر داستانی " که اخیرا از طرف نویسنده و شاعر مشهور علیرضا ذیحق از قول نوازندگان آذربایجانی جمع آوری و توسط وی به زبان ترکی باز نویسی شده است در ادبیات فولکلوریک معاصر آذربایجان کاری بس ارج دار و ارزشمند است . ولی از آنجایی که موضوع این داستان زیبا و دلنشین که تعلق به عصر صفوی دارد قبلا از طرف شاعری گمنام به به زبان فارسی به نظم در آمده است این احتمال قوت می گیرد که این قصه ی شیرین جزو میراث فرهنگی مشترک فارس زبانان و ترک زبانان بوده و از این بابت هم در خور توجه کافی نیز هست .


 

http://s8.picofile.com/file/8356369042/%D9%81%DB%8C%D8%B6_%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C.jpeg   دکتر حسین فیض الهی وحید



نظری گذرا بر دوکتاب :



" غلام حیدر داستانی " و " حیدر بیگ ، پهلوان نامی اصفهان و ماه سمنبر"



کتاب " غلام حیدر داستانی " که اخیرا از طرف نویسنده و شاعر مشهور علیرضا ذیحق از قول نوازندگان آذربایجانی جمع آوری و توسط وی به زبان ترکی باز نویسی شده است در ادبیات فولکلوریک معاصر آذربایجان کاری بس ارج دار و ارزشمند است . ولی از آنجایی که موضوع این داستان زیبا و دلنشین که تعلق به عصر صفوی دارد قبلا از طرف شاعری گمنام به به زبان فارسی به نظم در آمده است این احتمال قوت می گیرد که این قصه ی شیرین جزو میراث فرهنگی مشترک فارس زبانان و ترک زبانان بوده و از این بابت هم در خور توجه کافی نیز هست .

در روایت ترکی قصه ، استحکام هنری و در روایت فارسی آن حلاوت شکری نهفته است که ارزش باز نگری بیشتری را می طلبد .

روایت ترکی قصه از آنجا آغاز می شود که شاه عباس به همرا ه وزیر کاردان اش – الله وردی خان – برای سرکشی به امورات مردم آذربایجان با لباس مبدل در هیبت یک " تاجر باشی" به این دیار آمده و در دهکده ی " شلمه کان " از توابع ارومیه میهمان ِ روستاییِ ساده دلی می شود و بعد ، طبق روال معمول چنین قصه هایی ، دل در گرو دختر صاحبخانه بسته و با او ازدواج می کند . او بعد از دوماه که از این " سرکشی به امورات آذربایجان " فارغ می شود به " دلشاد خاتون " – دختر روستایی – بازوبندی می دهد که اگر فرزندشان دختر بود بازوبند را فروخته و به سور وسات عروسی و جهیزیه ی دخترش بپردازد و اگر پسر بود بر بازویش بسته و او را روانه ی اصفهان کند تا پدر وپسر از روی این نشانی همدیگر را پیدا کنند .بعداز نه ماه فرزندی از دلشاد خاتون به دنیا می آید که اسم اش را حیدر می گذارند که مردم از روی احترام " حیدر بیگ" صدایش می کنند . پسر بعد از بزرگ شدن در صدد پیدا کردن پدر برآمده و راهی اصفهان می شود . در اصفهان طی ماجراهایی به خدمت دولت صفوی  در آمده و جزو سداران قزلباش می شود .

حیدر بیگ روزی از روزها که به قصد شکار به صحرا رفته بود ناگهان با دختر کشمیر که برای گردش به ایران آمده بود برخورد می کند و طی حو ادثی به کشمیر رفته و دختر مورد علاقه اش – سوسنبر – را ازدست دشمنان آزاد کرده و به اصفهان می آورد . در اصفهان نیز از عهده ی آزمونهای مربوط به" خنیاگری حق " یا " امتحان عاشقی" برآمده و عاقبت ، به خوبی وخوشی پدر واقعی خود یعنی شاه عباس را پیدا می کند .

این قصه ی شیرین در روایت فارسی ، ابتدا به ساکن از خود شهر اصفهان آغاز می شود بدون اینکه به اصل ونسب حیدر بیگ پرداخته شده باشد . حیدر بیگ در حین شکار ، عاشق دختر " قاضی کشمیر "شده و طی حوادثی ، عاقبت دختر را از حجله ی عروسی ربوده و به اصفهان می آورد و در حضور شاه عباس اورا به عقد ازدواج خود در می آوَرَد .

اولین زیبایی کلام روایت ترکی در بخش عاشق شدن شاه عباس به دختر روستایی آذربایجانی مشهود می شود . او که بالطبع طبع شعری نیز داشت در اولین برخورد فی البداهه غزل زیر را می سراید :

 عاشق ِجانان اولان جانا ، یقین جاندان کئچر

 کیمسه گؤرسه بو خوش خط و خالی خوباندان کئچر

چشم مستین خالینی گؤرسه اگر افراسیاب

تاجینی باشدان آتیب ایران و توران دان کئچر

لشکر کیخسرووا بیر اوخ آتا گر قاشلارین

رستم و تیمور و برزو و کریمان دان کئچر

 خالینی گؤرسه اگر زاهید آتار تسبیحینی

شیخ صنعان تک اومین یول دین و ایمان دان کئچر

ترجمه ی فارسی :

"کسی که شیفته ی جانان شد ، ازجان خود نیز می گذرد/ هرکسی آن چهره ی خوش خط و خال راببیند ، از هرچه زیباست چشم می پوشد / اگر چشم مست تورا افراسیاب نیز ببیند ، تاج شاهی  از سر انداخته وبی خیال ایران و توران می شود / اگر کمان ابروانت تیری به کیخسرو اندازد ، رستم و تیمور و برزو را نیز نشان می گیرد / اگر زاهد و عابد ی بر خال تو نظر کند  اوهم تسبیح و زنّار به سویی می اندازد ، بسان شیخ صنعان که  برای  زیبا رخی ،هزار بار از دین و ایمانش  گذشت .  "

در مقابل این وصف زیبای غزل ترکی ، توصیف اولین دیدار حیدر بیگ با " ماه سمنبر " در منظومه ی فارسی قرار دارد که شاعر در این مورد سنگ تمام گذاشته است . او می سراید :

به سوی خیمه شد ناگه نظر کرد

قیامت ناگهان بر وی ا ثر کرد

در آن خیمه بدیدش نازنینی

به رعنایی چه گویم حورعینی

به قد سرو و به ماننده ی ماه

که می گفت آفتابش احسن الله

هلال ابرو و سنبل مو و گل رو

سنان ، مژگان بود چشمان آهو

لب لعلش به هنگام عبارت

بدخشان و یمن را کرده غارت

ز بنگاله شکر باجش

نبات مصر کم شد از خراجش

سر ودستش ید و بیضا ء موسی

نه در بتخانه مثلش نه کلیسا

زبان تعریف حسن او نشاید

که عمر نوح اگر باشد سرآید

در هر دو روایت آئین های مختلف عیاری و سرداری و روابط اجتماعی با تیز بینی خاصی تشریح شده است . در منظومه ی فارسی با توجه به شیوع اولیه ی دخانیات از کشیده شدن " قلیان " و " قهوه" توسط قهرمان قصه سخن به میا ن می آید و معلوم می شود که بر خلاف رسم امروزی که میهمان با " چای " مورد  پذیرایی  قرار می گیرد در ان زمان میهمانان با قلیان و قهوه مورد پذیرایی قرار می گرفتند . در منظومه ی فارسی و قتی حید ربیگ به چادر ماه سمنبر می رسد دختر کشمیری با خیال اینکه درویشی گرسنه به خیمه ی او روی آورده است برای او خوردنی و نوشیدنی و قلیان و تنباکو می فرستد :

دعائی خواند سفره باز پس داد

دگر قلیان و تنباکو فرستاد

چوقلیان را کشید از بعد یکدم

کنیزک را بگفت بانوی اعظم

ببر قلیان و قهوه از برایش

مبادا خاطرش گرددد مشوّ ش

در متن ترکی سِمَتِ رسمی " حیدر بیگ " در دربار صفوی " قول لر آغاسی " است یعنی رئیس تشریفات قصر و ولی در متن فارسی ،او از سرداران بنام " قزل باش " می باشد :

بگفتا هست حیدر بیگ نامم

قزلباشم صفاهانست مقامم

 در روایت ترکی ، دختر کشمیری " سوسَنبر " و در منظومه ی فارسی " ماه سمنبر " نامیده می شود . در متن ترکی " سوسنبر" توسط یکی از اولیا – حضرت علی (ع) – به " حیدر بیگ " در خواب بشارت داده شده و ولی در منظومه فارسی اساس این دیدار بر " اتفاق " نهاده شده است نه بر" تقدیر الهی" . درمنظومه ی منثور و منظوم  ترکی اولین دیدار غلام حیدر و سوسنبر  چنین توصیف می شود :

گؤزل لرین سرو نازی               یار سنی گؤرمگه گلدیم

ساتما منه عشوه نازی             بیر سلام وئرمه یه گلدیم

 

یاتیب یوخودا گؤروب دی            مسک ایله زولفون هؤروبدی

ملام منه جان وئریب دی            یار سنی گؤرمه یه گلدیم

 

مامان منه ائتمه ناز                  دیوانین ائتسین خدان

منیم مولام شاه مردان             یار سنی گؤرمه یه گلدیم

 

 

اریسین داغلارین قاری            تؤکولسون چایلارین باری

سوسن بر حیدرین یاری          یار سنی گؤرمه یه گلدیم

ترجمه ی فارسی :

" ای یار ، ای سرو نازِ زیبا رخان ، به دیدار  تو آمده ام / ناز و کرشمه را  به یکسو بگذار ، مشتاق تو وبا سلام آمده ام / در رویایی به خوابم آمده ای  و گیسوانت را با عطر و روغن آغشته ای / تورا مولا نشانم داده و جانی تازه یافته ام ، ای زیبا ، اگر آمده ام ، به دیدار تو آمده ام  / ناز مکن عشوه مکن ، کاری نکن نفرین کنم / مولای من شاه مردان  است ، مشتاق دیدار آمده ام / تابرف کوها آب شوند ،آبها بررود ها و سیلاب ها ریزند/ صبوری پیشه کرده و بالاخره  تورا یارخود خواهم کرد ، آمده و وه که چه خوش آمده ام"

سوسنبر در متن ترکی داستان جهت تفریح و گردش به ایران آمده و ولی در منظومه ی فارسی دارای شخصیتی اجتماعی است و برا ی جمع آوری گیاهان دارویی به ایران آمده تا با انها ، درد مندان را درمان کند :

 بگفتا هست خورشید جهانگیر

سمنبر دختر قاضی کشمیر

حکیم است آن سخن سیمای گلرو

به هر سالی سوی ایران نهد رو

گیاهی می برد هرسال از اینجا

دوای دردمندان سازد انجا

 ازویژگی های مهم متن فارسی این است که شاعر بر خلاف سایر گویندگان که همیشه " رستم " را سمبل شجاعت می گیرند " افراسیاب  "را به عنوان نمودی از جسارت و پهلوانی گرفته است :

شجاعت داشت چون افراسیابی

که از مردی ز گردون کامیابی

متن فارسی با تمام محاسنی که دارد از نظر ساختار داستانی و شرح ماجراها و قدرت بیان ، به پای متن ترکی آذربایجانی آن نمی رسد و خصوصا که باز نویسی ترکی آن توسط " علیرضا ذیحق" که سالها برای ارائه ی کامل ترین متن ترکی آن تکاپو ها یی در دانسته های شفاهی خنیاگران آذربایجانی داشته ، به استحکام و ثبت مکتوب این متن فولکلوریک  برای نخستین بار ،  انسجام و زیبایی خاصی بخشیده است .

در متن ترکی ، اشعار داستان ، از سلاست و صلابت خاصی برخوردار است  و ولی در منظومه ی فارسی هر از چند گاهی به الفاظی برخورد می شود که نشان از کم مایگی سراینده ی آن دارد . الفاظی چون خر ، خرس و سگ که به تکرار در وصف رقبا بکار برده شده است :

 

از این در دور شو بیهوده کم خوان

خریت کم کن ای مجهول نادان

برو همجنس خود شخصی به دست آر

و گرنه می کشم همچون سگت خوار

برو فکری بکن برجای دیگر

که اندر صحبتت آدم شود خر

**

خری خرسی ددی ناخوش لقایی

خسی گنده دهانی تیره رایی

**

بُدی عم زاده ی قاضی جوانی

خرو خرسی سگی گنده دهانی

به همین خاطر با در نظر گرفتن پرداخت های هنری و زبانی این دوکتاب به ضرس قاطع می توان گفت که منظومه ی ترکی غلام حیدر داستانی یک سرو گردن از منظومه ی فارسی " حیدر بیگ ، پهلوان نامی اصفهان و ماه سمنبر"  برتر بوده و حلاوت بیشتری بر خواننده می بخشد.



http://s9.picofile.com/file/8356369250/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1.jpeg


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.